نتایج جستجو برای عبارت :

انکار نکنم که.

دیروز توی باغ کتاب یه جور بدی همه‌ی کتابا رو میخواستم ولی توانای خرید هیچ کدوم و نداشتم. و جالب تر از اون سلایق گستردم بود که یه جا باعث شد... 
وایسم، به خودم فکر کنم و بگم: بلاخره که چی‌؟ جم کن این ذهن همه چی پسندت و‌‌
ولی باز نمیتونم انکار کنم این قضیه رو که هنوز این سلایق گسترده رو دوس دارم. اینجوری با آدمای بیشتری در ارتباطم، با هرکس حتی شده یه علاقه‌ی مشترک پیدا میکنم و خیلی بهم کیف میده این ارتباط با آدمای خوبه دورم :)
جالبم برای خودم اینم
دیروز توی باغ کتاب یه جور بدی همه‌ی کتابا رو میخواستم ولی توانای خرید هیچ کدوم و نداشتم. و جالب تر از اون سلایق گستردم بود که یه جا باعث شد... 
وایسم، به خودم فکر کنم و بگم: بلاخره که چی‌؟ جم کن این ذهن همه چی پسندت و‌‌
ولی باز نمیتونم انکار کنم این قضیه رو که هنوز این سلایق گسترده رو دوس دارم. اینجوری با آدمای بیشتری در ارتباطم، با هرکس حتی شده یه علاقه‌ی مشترک پیدا میکنم و خیلی بهم کیف میده این ارتباط با آدمای خوبه دورم :)
جالبم برای خودم اینم
بهانه‌ای بده دستم تو را رها نکنم
به راه کج نروم من،دگرخطا نکنم
بیا و ظرف وجود مرا بزرگ نما
برای هرچه که دیدم سر و صدا نکنم
دوباره دعوتم و باز هم بدهکارم
حساب کرده مرا، کاش من جفا نکنم
گرفته دست مرا تا به راه کج نروم
رسیده وقت اجابت نگو دعا نکنم
به خاک کرببلای حسین مأنوسم
به غیر جنت العلی من اقتدا نکنم
حسین هستی من را برای خود کرده
به غیر نوکری‌اش هیچ اعتنا نکنم
مخواه از من دلداده درهمین رمضان
دوباره عزم زیارت به کربلا نکنم
 
*شاعر : سیدمهدی میر
یه تمایل وسوسه‌کننده و مریضی تو وجودم هست، که دوست دارم قهر کنم و تقصیرا رم بندازم گردن طرف... نمی‌دونم چرا هست... نمی‌دونم چجوری درستش کنم... هیچ حالت دیگه‌ای هم منو راضی نمی‌کنه... اگه قهر نکنم، حس می‌کنم یه ظلمی بهم شده و ساکت موندم... اگه نندازم گردن طرف، و حسِ عذاب‌وجدان رو بهش منتقل نکنم، انگار کارم ناقص بوده... گاهی این‌کار لازمه... ولی گاهی هم باید در برابرش مقاومت کنم که در برابر هر حرف و رفتاری که ناراحتم می‌کنه این کارو نکنم...
آدمی به هر کسی که بخواد دروغ بگه، و خودش رو انکار کنه، برای خودش دیگه نمی تونه این انکار رو ادامه بده!! هر چی هست، هر کی هست، خود آدم به این موضوع آگاه تره ..
 
 
البته یه تفاوتی که می کنه اینه که انسان وقتی به رشد و بلوغ بیشتر برسه می تونه همه این حقیقت رو وجدان کنه
اما تا جایی که توانایی شناخت داره، نمی تونه حقیقت خودش رو انکار کنه.
دلیل رفتارهای خام و ناپخته! و بی جای خیلی از ماها هم همین موضوعه، به جای اینکه واقعیت خودمون رو بپذیریم، خودمون رو
اعتقاد شیعه در مورد انکار هر کدام از دوازده امام علیهم السلام در کلام شیخ صدوق رحمه الله
علامه مجلسی رضوان الله علیه می‌نویسد:
ابن بابویه (شیخ صدوق رحمه الله) در رساله عقاید گفته است که: هرکه دعوی امامت کند و امام نباشد ظالم و ملعون است، و هرکه امامت را در غیر اهلش قائل شود ظالم و ملعون است. و حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرموده است که: هر که انکار کند امامت علی را بعد از من انکار پیغمبری من کرده است و هر که انکار پیغمبری من کند انکار پروردگاری
شب جمعه است هوایت نکنم می میرمیادی از صحن و سرایت نکنم می میرمناله و شکوه حرام است بر عشاق ولیاز فراق تو شکایت نکنم می میرمسجده بر خاک شما سیره ی هر معصومی استسجده بر تربت پایت نکنم می میرمدوریت درد من و نام تو درمان من استتا خود صبح صدایت نکنم می میرمبه دعا کردن تو نوکر این خانه شدمهر سحر، شکرِ دعایت نکنم می میرم"وضع من را به خــــدا روضـه ی تــــو سامان دادمن اگــــر گـــــریه برایـــت نکنــــم می میرم"جان ناقابل من کاش فدای تو شوداگر این ج
زندگی واقعیتیست که باید به خوبی ببینیش و متناسب با خواسته هات جلو بری و زندگی خودت رو بسازی.
ادمها که یکیشون من باشم،بیشتر اوقات میخوان واقعیت رو انکار کنند و خودشون رو جور دیگه ای جلوه بدن،که میدونم این جور دیگه ای جلوه دادن به نوعی فرار از واقعیواقعیت هستش،به جای اینکه با تک تک مسائل زندگیشون روبرو شوند و حسابی بررسی کنند و نقاط قوت و ضعفش رو ببینند و تکلیف خودشون رو روشن کنند و واسه نقاط ضعف شون برنامه بچینند و از اونها اگاه شوند و تقویتش
انکار امام زمان علیه السلام یعنی انکار رسول خدا صلی الله علیه و آله
شیخ صدوق رضوان الله علیه روایت کرده است:
حدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِیَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ غِیَاثِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللّ
{امام زمان(عج) از منظر روایات - شماره 31}
 
عاقبت انکار امام زمان
 
رسول خدا(ص) فرمودند: کسی که قائم از فرزندان مرا انکار کند بدرستی که مرا انکار کرده است.
قندوزی (از عالمان حنفی اهل سنت و صوفی) روایت کرده: پیامبر اکرم خطاب به علی علیه السلام فرمود: "امامان بعد از من دوازده نفرند, اول ایشان ای علی تویی و آخر ایشان قائم است که خدا با دست او مشارق و مغارب زمین را می گشاید.
[ینابیع المودة, ص۴۵۸ و ص۴۹۳]
 
عکس نوشته مهدوی در ادامه مطلب 
ادامه مطلب
امام صادق ع میفرماید ماییم که خدا اطاعت مارا واجب ساخته  مردم راهی جز معرفت ماندارند و بر نشناختن ما معذور نباشندهر که مارا شناسد هر که مارا شناسد مومن است و هرکه انکار  کند کافر است و کسی که نشناسد و انکار هم نکند گمراهست تا زمانیکه بسوی  بسوی هدایتی که خدا بر او واجب ساخته و ان اطاعت حتمی ماست بر گردد  واگر بهمان حال گمراهی بمبرد خدا هرچه خواهد با او کند  شرح  مقصود از کسانبکه ایمه را شناخته  و انکار هم نکردهاند انهایند که عقل وفهم درک مقا
با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند.با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه می کند.از حسود دوری کنم چون اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز از من بیزار خواهد بود.وتنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهمو سه چیز را هرگز فراموش نمیکنم :1 . به همه نمی توانم کمک کنم2 . همه چیز را نمی توانم عوض کنم3 . همه من را دوست نخواهند داشت ....!!
امروز رفتیم در ارتفاع علوم‌اجتماعی و راجع به عشق صحبت کردیم ،،،
من به مائده گفتم قضیه شکست عشقیم رو...
و چقدر تلاطم حس میکنم در خودم ...
بگم بهش ، نگم بهش ؟
ظاهر مهمه ، مهم‌نیست ؟
عشق فرقش با دوست داشتن چیه؟
فراموش کنم ، نکنم؟
 و انقدر عشق رو برای خودم دست بالا و در دسترس در نظر گرفتم که فکر کنم هیج وقت هیچ عشقی رو تو زندگیم تجربه نکنم...
عشق که میگم‌منظورم احساس دو طرفه است ...
۲۴ اردیبهشت ۹۸ 
1⃣ سند رسمی: طبق ماده ۷۰ قانون ثبت سندی که مطابق قانون به ثبت رسیده باشد، رسمی است و تمام محتویات و امضاهای مندرج در آن معتبر خواهد بود؛ مگر آن که جعلیت آن ثابت شود. بنابراین تنها با اقامه دلیل می‌توان علیه سند رسمی ادعای جعل کرد و انکار و تردید نسبت به آن پذیرفته نخواهد بود. ماده ۲۱۹ قانون آیین دادرسی مدنی می‌گوید؛ ادعای جعلیت نسبت به اسناد و مدارک ارائه‌شده باید برابر ماده ۲۱۷ این قانون با ذکر دلیل اقامه شود، مگر اینکه دلیل ادعای جعلیت بع
رسولخدا ص فرمود مومن را بشما معرفی نکنم مومن  کسی است که مومنین اورا بر جان ومال خود امین دانند  مسلمان را برای شما معرفی نکنم او کسی است که مسلمانهااز زبان ودستش سالم باشد و مهاجر کسی است که بدیهارا کنار  گذارد و حرام خدا را ترک کند و بر مومن حرام است که
 نسبت بمومن ستم کند یا اورا واگذارد یا پشت سرش بد گویی بد گویی کند یا اورا از خود براند 
من از نود و هفت یه چیز خیلی بدیهی یاد گرفتم و شاید برای شما که اینجا رو می خونید چندین ساله ثابت شده ولی خب من امسال بهتر از همیشه فهمیدمش. اینکه هیچوقت فکر نکنم کسی رو شناختم. حتا اونموقعی هم که شناختمش فکر نکنم شناختمش. از آدما تو ذهنم بت نسازم چون هرچیزی از هرکسی بر میاد. هرچیزی از هرکسی به معنای واقعی کلمه. آدما دیگه شگفت زده م نمیکنن. سال سختی بود. امیدوارم نتیجه ش رو بگیرم
امید آمری انکار
دانلود آهنگ فوق العاده زیبای امید آمری بنام انکار
پخش آنلاین و لینک دانلود پرسرعت آهنگ انکار با صدای امید آمری
لینک مستقیم دانلود آهنگ ایرانی انکار امید آمری با بالاترین کیفیت
دانلود آهنگ جدید امید آمری به نام انکار
دانلود موزیک امید آمری بنام انکار با لینک مستقیم و پخش آنلاین
آهنگ ایرانی امید آمری بنام انکار
Omid Ameri Enkar
 
دانلود با کیفیت 320
Download
دانلود با کیفیت 128
Download
 
 
حکومت پهلوی چه در پهلوی اول و چه در پهلوی دوم، فاسد بوده است و این امری است غیر قابل انکار، چنان که استیفن کرونین(آکسفورد) در کتابش می نویسد که فساد در زمان رضا شاه مسئله ای غیرقابل انکار و در مقیاسی بسیار بزرگ بود! البته، بعضی نیز این گفته هارا دروغ می دانند، درحالی که بیشتر از ۲/۳ جمیعت ایران یا اصلا انقلاب را ندیدند یا در سنین کودکی و نوجوانی بودند، مدعی آرمانی بودن حکومت محمدرضا هستند. امروز مردم ایران از خود می پرسند کدام نظام بهتر بوده ا
بی مقدمه بگم : بیاید حرف بزنیم با هم ...
خیلی سعی کردم این روزا با این همه اتفاق بدی که افتاد، با اطرافیانم حرف نزنم راجع به این موضوع های اخیر. هر دفعه عکسا و کلیپای کشته شده های هواپیما رو دیدم، بغض کردم. ولی سعی کردم با کسی share نکنم و حال بقیه رو بدتر نکنم ... اما غم و غصه این چند روز مونده تو دلم. حتی میتونم بگم خشمگینم اما ناامید. امیدی برای ابراز خشمم ندارم. سعی می کنم فروبخورمش. و این حرف نزدن، داره خفم می کنه!
نه تنها در این مورد با کسی صحبت نکر
بیشعورها انکار را نوعی هنر می دانند و حتی بعضی وقت ها به انکار به مثابه ی دین و آیین می نگرند.
آن ها هر چیزی را تکذیب می کنند و همین یکی از راه های به دام انداختن شان است. هر چیزی را که می خواهید تأیید کننده برعکسش را به آنها بگویید، در نتیجه با انکار آن، خواسته و نظر شما را تأمین می کنند.
بیشعوری
#خاویر_کرمنت
درسته که همیشه انکار کردم ، درسته که هر وقت حرف از دوست داشتن یا عشق به میان آمده من جاخالی دادم و با قاطعیت رد کردم ولی خدا میدونه که همیشه ته ذهنم جایی به تو فکر کردم که یعنی تو همیشه بودی از همون اولش تا همین الان . انکار کردن تو درواقع انکار کردن خودم بود. انکار کردن حسی که بهت داشتم . میدونی من با دو دو تا چهار تا بزرگ شدم با فکر به اول و اخر مسیر با فکر کردن به نفع و ضرر. به تو که رسیدم دیدم اصلا به نفع و ضرر فکر نکردم ، اصلا فکر نکردم که تهش چی
#فرزند_پروری_
رفتار درست با کودک
اگر قرار است جیغ نزنم داد نزنم کتک نزنم قهر نکنم تنبیه نکنم محروم نکنم ناسزا نگویم تهدید نکنم تحقیر نکنم او را نترسانم مقایسه نکنم مدام نصیحت نکنم گله نکنم غر نزنم متهم نکنم برچسب نزنم،،،، پس چکار کنم؟!

1-مغز انسان افعال منفی را نمیفهمد، به جای داد نزن بگویید آرام باش، به جای ندو بگویید آرامتر راه برو، به جای جیغ نزن بگویید آرامتر حرف بزن.
٢. به جای تاکید بر کارهای اشتباه فرزندتان، به او کار خوب را بیاموزید. به
لطفا این جملات را با دقت بخوانید و به خاطر بسپارید
 در زندگی آموختم که با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه ی خود باقی بماند.
در زندگی آموختم که با انسان وقیح و بی حیا بحث و جدل نکنم چون او چیزی برای از دست دادن ندارد و فقط روح مرا طباه میکند
آموختم که از حسود دوری کنم چون اگر همه ی دنیا را هم به او بدهم باز هم از زندان تنگ حسادت خویش بیرون نخواهد یافت.
در زندگی آموختم که گاهی با دویدن برای رسیدن به کسی دیگر نفسی برای ما باقی نمیماند تا کنار
تا حالا استخر نرفتم و شنا کردن بلد نیستم بماند که دلیلش این بوده که شرایط رفتنشو نداشتم، من ترس از این دارم که خفه بشم توش حتی فکر میکنم ممکنه جک و جونوری توش پیدا بشه منو بخوره :/ واقعا میگم اینو! 
ولی این چند روزه انقدر فشار عصبی کشیدم و بعد 2 روز متوالی سردرد و یه شب خون گریه کردن هام و خفه کردن خودم با طراحی، چنان احساس سنگینی میکنم توی سرم و بدنم داغه که دلم میخواد یا سرمو جدا کنن بندازن دور که دیگه به چیزی فکر نکنم و از پیش تعیین نکنم ته ماج
وقتی بعد از سه سال منو با اسمم صدا زدی انگار واسه اولین بار شده باشم یکتا، یکتای تو ... خودم رو از بیرون می‌دیدم که لُپ‌هام گل انداخته و چشم‌هام برق میزنه و یه شوقی دویده تو وجودم که آروم و قرار رو ازم گرفته. همیشه ادعا داشتم بلد واژه هام ولی تو با نگاهت با کلماتت با مدل دوست داشتنت، یه جوری منو زیر و زبر میکنی که لال ترین میشم. اصلا تو که باشی، یادت که باشه، خیالت که جا خوش کنه من هول‌ترین و دست و پا چلفتی‌ترین معشوقه عالم میشم. باش... انقدر باش
این اولین باره که همچین روزهایی رو تجربه می کنم 
حیف نیست که ننویسم ؟ 
معمولا توی این مواقع آدم ترجیح میده هیچی نگه تا موقعی که قایقشو به ساحل نرسونده 
چون همش با خودت فکر می کنی راهی نمونده به این ساحل و اگه قایقم چپه شی؟ 
اما واقعیت اینجاست که ما همیشه مسافریم از ساحلی به ساحلی دیگه
البته من همیشه به این باور داشتم که ما این سفرها رو از سر می گذرونیم تا راحت تر و بهتر زندگی کنیم
اما خب کیه که بتونه این واقعیتو انکار کنه دریا دریاست بالاخره! و
خیلی کامل و واضح تیپ شخصیتیش رو برام توضیح داد
ده ها مثال زد
و بهم فهموند اگر قراره با این آدم باشم باید چه محدودیت هایی رو تحمل کنم
بشدت ترسیدم از اونچه که پیش بینی کرد و نگران شدم
اما چرا قدرت نه گفتن ندارم؟
چرا حتا پیش خودم دارم توجیهش میکنم؟
من که میدونم این حرفا درسته و به اندازه کافی نشونه هاش رو دیدم!
دارم روی زندگیم ریسک میکنم؟
یعنی علاقه ای که پیدا کردم باعث شده کور و کر بشم؟
من ک همه این چیزا رو دارم میبینم و میفهمم!
من که دقیقا میدونم
محبوب من
خدایا به هر که دل بستم، تو دلم را شکستی. عشق هرکس را که به دل گرفتم، تو او را از من گرفتی. هر کجاخواستم دلِ مضطرب و دردمندم را آرامش دهم، و در سایه امیدی، و به خاطر آرزویی، برای دلم امنیتی به وجود آورم، تو یکباره همه را برهم زدی و در طوفان‌های وحشت‌زای حوادث رهایم کردی تا هیچ آرزویی در دل نپروم و به هیچ چیز امیدی نداشته باشم و هیچ وقت آرامش و امنیتی در ددل خود احساس نکنم. خدایا، تو این چنین کردی تا به غیر از تو محیوبی نگیرم و به جز تو آرز
کسی مرا بیدار نخواهد کرد... اگر بخوابم و خودم را بیدار نکنم،

کسی مرا نخواهد ساخت... اگر آوار شوم و خودم را نسازم،
کسی مرا آرام نخواهد کرد... اگر بهم بریزم و خودم را آرام
نکنم،
کسی نوشته هایم را نخواهد خواند... اگر بنویسم و خودم
نخوانم،
کسی زخم هایم را نخواهد بست... اگر زخمی شوم و خودم زخم
هایم را نبندم،
کسی مرا درک نخواهد کرد... اگر بفهمم و خودم را درک نکنم،
کسی با من حرف نخواهد زد... اگر تنها باشم و با خودم حرف
نزنم،

کسی مرا جمع نخواهد کرد... اگر از هم ب
مشاوره حقوقی اثبات زوجیت : تشکیل خانواده و ازدواج کردن به عنوان یک فعل نیکو در جامعه محسوب می شود زیرا  همه جوامع در هر جای دنیا فارق از هر دین و مذهبی، تشکیل خانواده را امری نیکو ومقدس قلمداد می کنند،در برخی از موارد طرفین نکاح اعم از زن و مرد منکر وجود رابطه زوجیت  و درحقیقت ازدواج می شوند درمشاوره حقوقی اثبات زوجیت باید بیان داشت ، انکار ازدواج و وجود رابطه زوجیت بیشتر در مورد نکاح و ازدواج موقت پیش می آید. قطعا ازدواج موقت استحکام  نکاح و
یادم نمیاد آخرین‌ باری که چیزهایی مثل تولد و عید رو جدی گرفتم کی بود، خیلی مهمم نیست، که به قول اون نویسنده‌ی انگلیسی انکار تمام اینها هم درست به اندازه‌ی تاییدشون حوصله‌ سر بره، نه به خاطر خرید تقویم جدید و نه برای گرم‌تر شدن هوا، که فکر میکنم مجموع تمام چیزهایی که از سر گذشته باعث شده به این نتیجه برسم که باید تکونی به خودم بدم، نه اینکه بخوام کاری کنم، نه، چون هیچ‌چیز خطرناک‌تر از این نیست که آدم بخواد برای خودش کاری کنه، غیر ضروری‌ت
خدا یک نقطه داردبهروز باغبان

شنیده ام به غزل حال تازه ای دادیبه شاعران غزل گو اجازه ای دادیرسیده ای تو به یارت اگر غلط نکنمتو رفته ای به دیارت اگر غلط نکنمتو رفته ای و به یادت همیشه می بارمبه روی دفتر شعرم که دوستت دارماصول فلسفه های تز اساطیریعزیز سر به هوای رجال کشمیریخدا مجال رسیدن نمی دهد ما رادوباره فرصت دیدن نمی دهد ما راهمیشه نام تو را با غرور می بوسمتو را همیشه من از راه دور می بوسماگر چه بی تو من از داغ عشق لبریزمدلم نیامد از این عا
نمی دونم یعنی چی 
اعصابم خرده 
دلم نمیخواد ازدواج کنم 
اصلا دلم نمیخواد ازدواج کنم 
که برم ز ی ر یک مرد که قراره نفقه م رو بده؟ مگه ندارم نفقه؟ که غذا بده؟ ندارم مگه؟ لباس بده! ندارم مگه؟ 
که بعد بشه آقا بالاسرم!؟ مگه خودم بی عرضه ام؟ 
که بعد بگه این کار رو بکن اون کار رو نکن 
مگه خودم بی عقلم؟ 
که بعد بذاره یا نذاره که سرکار برم یا نرم 
یا پولم رو چکار کنم یا نکنم 
یا کی رو دعوت کنم یا نکنم 
که آرایش کنم یا نکنم 
که هرررچی! 
چرا؟ 
واقعا چرا؟ 
برا
خودمو با بوتیک و شرکت سرگرم کرده بودم که بهت فکر نکنم
وقتی میام خونه انقدر خسته باشم که بدون اینکه لباسامو عوض کنم خوابم ببره و فکر نکنم به هیچی
ولی الان چی الان همش تو خونم و توی تک تک جاها میبینمت... مامان شبا دزدکی میره تو اتاقت و صدای گریه هاش بلند میشه...
همین الان هم انگار روبرومی انگار توی چارچوب در دست به سینه ایستادی و منتظری بلند شم با هم فیلم ببینیم چون حوصلت سر رفته
همش خیاله... توهمه... ببین چیکار کردی باهامون... باورت میشه دیروز چند تا
دیروز اومدم نشستم باخودم و خدا قشنگ منطقی حرف زدمیه قولایی ام به یکی دادم که حالا دلم نمیخواد بگم
قرارمون شد تا چهل روز. تا اربعین. تا وقتی حرمش رو ببینم.
بعد امروز گفتم خب
من که بهش فکر نمیکنم، ما که دیگه حرف نمیزنیم باهم، بذار همینجوری بهش بگم که دلم براش تنگ شده. من که واقعا دلم تنگ نشده..
بعد که فرستادم هی چشمم میخورد به جمله ام و به اسمش و به پروفایلش و بعد هی میگفتم خب یه جمله ی معمولی به یه دوست معمولیه دیگه. من زیر قولم نزدم.
دوساعت بعد دید
همه‌ی حرف های قشنگی که می‌زنم برای من دو بعد داره‌. یه بُعدِ قشنگ داره. چون اون حس برای من قشنگه. ابرازش هم. یه بُعد زشت هم داره. منو یاد موقعیت خودم و عین می‌ندازه. ولی برعکس. و خیلی زشته اونجا‌. وقتی به این که ممکنه ه در اون رابطه در موقعیت من در اینکه رابطه باشه و همون شکلی نگاه کنه دلم میخواد هیچ حرف قشنگی نزنم. رها کنم برم. خاک کنم. یا اصلا هیچ بشه ناگاه. ولی یه حسی بهم میگه فرق داره.
+ میتونم یه روز یکی دیگه رو واقعا دوست بدارم؟
++ کاش در گذشته
رور روانشناسهبا اینکه بخاطر کنکور یه ترم مرخصی گرفتم ووالان ترم سه محسوب میشم و تمام فکرو تمرکزمو رو رشته جدید گذاشتم
ولی دوست دارم در آینده یه روانشناس خوب باشم آرامش بدم و حس اعتمادو در طرفم ایجاد کنم
رفتار معقولی داشته باشم
به یه برنامه خاصی برسم برای زندگیم
هدف درستی داشته باشم
اینقدر خودمو با بقیه مقایسه نکنم
اینقدر فکر منفی نکنم
استرسی نباشمو خونسرد باشم
آدم برای اینکه به بقیه آرامش بده باید از خودش شروع کنه دیگه:)

+درمورد پست قبلی ک
 
امشب تصمیم گرفتم اگر توهینی شنیدم بخاطر احترام به طرف مقابل و زندگیش و ادامه حیاتش سکوت نکنم و اینبار حرف بزنم !!
امشب تصمیم گرفتم دایه ی مهربانتر از مادر برای هیچکس نباشم !!
امشب تصمیم گرفتم به سکوت چندین و چند ساله ام در مقابل دیگران خاتمه بدم !!
امشب تصمیم گرفتم برای خودم ابتداً احترام قائل بشم تا دیگران به خودشون خدای ناکرده اجازه ندن هر حرفی رو بهم بزنن !!
امشب تصمیم گرفتم برای هیچکی گریه نکنم و چشمانم رو گریان نکنم !!
امشب تصمیم گرفتم باق
به من بگو صدای باد چگونه است؟ زمانی که تو می خوانی و نسیمی که آن را می وزانی به چهره ام می خورد. به من بگو چگونه گوشه ای ننشینم و صدایت که سرشار از آرامش و عشق است را ستایش نکنم؟ به من بگو چگونه در چشمانت نگاه نکنم و غرق در زییایی که مرا محو خودش کرده است نشوم. به من بگو چگونه خورشید به خودش اجازه ی درخشیدن می دهد زمانی که تو زیباتر و پرشکوه تر از هر شخص دیگری می درخشی و چشمان ما را از شکوهت متبرک می کنی. به من بگو چگونه تک تک اعضای تو را نباید یک
آه دختر ، یه مدت مینشستیم با هم از عمیق ترین دردایی که روح آدمو نابود میکرد حرف میزدیم ، حالا اون ازدواج کرده و دیگه حرفی برای زدن نداریم ! یه ساعتی که با هم بودیمو همشو با "چه خبر؟سلامتی" سر کردیم.
اون راجب قیمت ماشین ظرف شویی حرف میزد . مثه اینکه ماشین ظرف شویی‌ها چندتا کلاس دارن که کلاس آخرشون ظرفارو خشکِ خشک تحویلت میده ! چه نعمتی! منم برای اینکه بگم تو جریانم گفتم اره همه چی خیلی گرونه!فر بوش شده ۱۶ملیون ! اینم از یکی شنیده بودم !به هرحال نبا
دوست داشتن تو دنیا رو جای امن تری میکرد. دوست داشتم چون مثل همیشه خودخواه بودم. دوست داشتن تو رو دنیا رو جای امن تری می‌کرد. باعث میشد نترسم. دوست داشتن تو گرمم می‌کرد. باعث میشد حس نکنم تنهام. حس نکنم پناهی ندارم. که نصفه شب یارو چرت و پرت می‌گفت و به تو پناه آورده بودم. پناهم دادی و بم گفتی نترسم، که هیچ تقصیری ندارم و طرف لاشیه. دوست داشتن تو دلمو گرم می‌کرد. خودخواه بودم، میخواستم دوسم داشته باشی که دووم بیارم. که آدمی رو داشته باشم که براش
چرا روی داشته هام تمرکز نکنم؟چرا به این فکر نکنم که اوضاع خوبه؟ اونقدر ها هم بد نیست؟ اوکی فشار هست سختی هست. اما من الان دارم زبون دوم رو یاد میگیرم دارم کار مفیدی تو دانشگاه میکنم و دارم برای ی کشور دیگه اقدام میکنم. اینا همیشه آرزوهای من بودن. پس چرا خوشحال نیستم؟ شاید چون ی به قول المانیا خوک درونی دارم که دوس دارم مدام سرزنشم کنه و نداشته هام رو ببینه. مدام وایستاده اون بالا و به اشتباهام نگاه کنه. ی روش خوبی تو کتاب سیلی واقعیت بود که میگف
به خودم قول داده بودم در مورد هر موضوعی دو پاراگراف بنویسم، اما نمی‌دونم در این مورد می‌تونم اصلا بیشتر از یک جمله بنویسم یا نه.
ما وقتی که خیلی کوچیکیم- شاید مثلا تا پنج سالگی- فکر می‌کنیم توان هر کاری رو داریم- فکر می‌کنیم همه‌توانیم. برای ما نمیشه معنی نداره، باید بشه چون ما می‌خوایم.
اما امان از وقتی که ما بخوایم و نشه: لایه لایه انکار می‌تراشم و خودمون میریم اون وسط می‌شینیم و وانمود می‌کنیم که ما درد نمی‌کشیم. وانمود می‌کنیم همه چی
بسم الله الرحمن الرحیم ./
خیلی خودجوش و یهویی رو آوردم به خیاطی بدون اینکه برم کلاس ، یه چیزایی یاد گرفتم ! گفتم چه کنم چه نکنم ؟! پیج زدم و شروع کردم به جای ساخت عروسک ، خیاطی کودک انجام بدم و خرسندم اما باید به خودم قول بدم آدم باشم ، مث دیروز اینهمه یکسره کار نکنم ! پدر کمر و زیر شکممو دراوردم انقد که نشستم پای چرخ !!!
خدایا شکرت هم :)

اینم آیدی اینستاگرام و تلگرامش : @gom_j_sh
{وظایف منتظران - شماره 34}
 
از بین بردن شکّ و تردید
 
امام صادق(ع) در حدیثی فرمودند: زمانی می آید که هیچکدام از شما برای پولش، جایی پیدا نمیکند(همه خیانتکار میشوند). کاهلی گفت: در چه زمانی است؟ امام فرمود: وقتی امامتان غائب شود... پس دوری کنید از شک و تردید. شک ها را از خودتان دور کنید. به شما دستور داده اند که از شک دور باشید. پس خودتان را از آن دور کنید.
(بحارالانوار ۱۴۶/۵۱ ح۱۷)
 
توجه: شک، مقدمه ی انکار است و اگر با پدید آمدن تردید به دنبال جواب آن نب
دیروز روز اول پانسیون بود و میتونم بگم محشر بود برای اولین بار ساعت های پشت هم درس خوندم و تست زدم هم زمان کتاب ناطور دشت رو هم بینش خوندم هیچ استرسی درکار نبود همه میخندیدن و تلاش میکردن 
ازمون جمعه رو گند زدم بعد از ظهرش مامان خیلی جدی گوشی رو ازم گرفت و من مخالفتی نکردم مسئله اینجاست که تصمیم درستیه و انکار من هم بی فایدس امروز دوباره بهم داد چون قراره بیست دقیقه دیگه برم بیرون 
دیروز ولی یکی از علت های دیگش که حالم خیلی خوب بود عدم استفاد
هرگاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد، تو او را خراب کردی.
خدایا به هر که و به هر چه دل بستم، تو دلم را شکستی.
عشق هر کسی را که به دل گرفتم، تو قرار از من گرفتی.
هر کجا خواستم دل مضطرب و دردمندم را آرامش دهم، در سایه امیدی، و به خاطر
آرزویی، برای دلم امنیتی به وجود آورم، تو یکباره همه را بر هم زدی و در
طوفان های وحشت زای حوادث رهایم کردی، تا هیچ آرزویی در دل نپرورم و هیچ خیر
امیدی نداشته باشم و هیچ وقت آرامشی و امنیتی در دل خود احساس نکنم ...
تو ا
میدونی چی سخته؟
با وجود اینکه از چشمم افتادی و دوست ندارم دیگه هرگز ببینمت ولی یه جایی تو اعماق وجودم واسه از دست دادن اون خاطرات و روزای خوب دارم درد میکشم . عجیبش اینه که این درد هست ولی انقد نسبت بهش بی تفاوتم که بهمم نمیریزه. اینش واسم سخته که اون خاطرات جز بهترین روزای زندگیم بودن لعنتی. 
یه موقع هایی همین تام فوردتو میزدم به بالشم که با بوی تو خوابم ببره 
یه روزایی وقتی از جایی رد شده بودی از خط بوی تام فوردت پیدات میکردم
الان باید از تام
بسم الله الرحمن الرحیم
یا فارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
آنچنان از رحمت خداوند میگویند که نتیجه کلامشان انکار جهنم و عذاب میشود....
آری خداوند بسیار مهربان است حتی از پدرو مادر مهربان‌تر
ولی آنکس که در رحمت و مهربانی و محبت خداوند آنقدر افراط میکند که عذاب را منکر میشودجواب قربانیان اسید را چه میدهد؟
انسانهایی که تا عمر دارند باید تاوان ظلم از  حیوانات پست تری را بدهند و ثانیه ها را با رنج و درد تحمل کنند...
براستی خداوند اگر با آنکس که اسید
صدای نوتیفیکیشن چتم با تو توی تلگرام دینگ دانگ بود که وقتی میشنیدمش سرم پر از صداهای شیرین میشد، و صدای چت واتساپمون bunny hoppingبود که وقتی میشنیدمش انگار یه خرگوش توی دلم بالا و پایین می پرید، آخ که چقدر تورو که یکبار بیشتر ندیده بودمت دوست داشتم... آخ که چقدر دلم می خواستت... تازه از کافه اومدم، رفتم که دیوونه نشم، نشستم وسط دود سیگار با صدای بلند موزیک کار کردم، دوسه ساعت کار کردم، رفتم که بهت فکر نکنم، که اینبار دیگه گریه نکنم، آخه چندبار تموم
ذن آیینی انشعابی از آیین بودایی مهایانه میباشد هرچند که آیین بودایی یک آیین هندیست ولی نطفه  ذن در چین بسته شده است  نام اصلی این آیین چان میباشد ولی نام ژاپنی آن یعنی ذن مصطلح میباشد.
 
در کل این آیین تاکید فراوان بر تفکر لحظه به لحظه و ژرف نگری به ماهیت اشیا به وسیله تجربه مستقیم دارد.
ذن را میتوان مراقبه ای ناظر بر چهار لایه شرح داد.
 
لایه نخست - شاهد بودن بر محیط اطراف شامل صداها ، بوها ، نورها، و احساس سرما و گرما میباشد.
لایه دوم - ناظر ب
وقتی این را میگیم دقیقا میریم همون را انجام میدیم !
انگار مغز دقیقا دستور عکسش را میگیره !
شایدم داستان چیز دیگه است . انکار تمایلی که ضد ارزش هست . 
 و غلبه ی تمایل ناخودآگاه بر خودآگاه !

روح وحشی
+هر چه پیش آید خوش آید .
دم لحظه گرم ...
ذن - آیینی انشعابی از آیین بودایی مهایانه میباشد هرچند که آیین بودایی یک آیین هندیست ولی نطفه  ذن در چین بسته شده است و هرچند که دویست سال  بعد از  پیدایش آن این آیین به ژاپن رسید است ولی اکثرا آنرا آیینی ژاپنی می انگارند و حتی نام اصلی آین آیین یعنی چان را نشنیده اند.
در کل این آیین تاکید فراوان بر تفکر لحظه به لحظه و ژرف نگری به ماهیت اشیا به وسیله تجربه مستقیم دارد.
ذن را میتوان مراقبه ای ناظر بر چهار لایه شرح داد.
 
لایه نخست - شاهد بودن بر
رو پشت بوم،احساسی مثل اسارت،انگار که صدایم را،بغضم را زندانی میله های اتمسفر کرده باشند،انگار که قید و بند موضوعات نفسم را گرفته باشند و در خلا از هیچ تنفس کنم،گرشا رضایی می خوند:من از هوای بی تو بیزارم
دلم آزادی می خواست،چم شده بود؟بعد خوندن یک بند از اون کتاب،بعد از پی بردن که چقدر وجود دارم!من هستم امادیگر چیزی را درک نمی کنم،فکر نمیکنم چیزی جز من وجود داشته باشد،باشد...باشد،لحظه ای میرسه که افکارم آشفته میشه،میخوام به هیچی فکر نکنم،ولی
《اَلحَمْدُلِله رَبِّ العلَمِیْنَ وَ العَاقِبَةُ لِلمُتَّقِینَ و الصَّلوةُ والسَّلاَمُ عَلی خَیرِ خَلْقِهِ مُحَمَّدٍ وَّ الهِ وصحبِهِ اَجْمَعِینْ》
《کُنتُم خَیْرَ أُمَّةٍ أُخرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأمُرُنَ بِالمَعرُوفِ و تَنهَوْنَ عَنِ المُنکَرِ و تُؤمِنُونَ بِاللهِ‌》‌(شما بهترین امت هستید که بیرون آورده شدید برای مردمان،امر میکنید به کار پسندیده و منع میکنید از کار ناپسند وبه خدا ایمان دارید.)
《قال رسول الله(ص):من رأی منکم منکراً ف
تلفن زنگ زد تماس از طرف یکی از مشتریان قدیمی دفتر بود تقاضا داشت به یکی از دوستانش که برای انجام کاری به چند دفترخانه مراجعه کرده اما مشکلش حل نشده بود کمک کنم گفت زندگی زناشویی او با خانمش در خطر است و هرکاری که می توانم برای او انجام بدهم .ساعتی بعد جوانی با قد و بالای رعنا و حسب ظاهر اهل بادی بیلدینگ و این حرفا در زد و وارد اتاق کارم شد خودش را معرفی کرد و گفت از طرف فلانی آمده بسیار مضطرب به نظر می رسید در همان حیص و بیص گوشی موبایلش به صدا در
عنوان مقاله : چهل حدیث نورانی درباره دوری از انکار و ردّ احادیث منسوب به اهل بیت
موضوع : تمحیص و فتن آخرالزمان
نویسنده: -
نوع فایل : pdf
تعداد صفحات : 18  
آیا می‌داتید یکی از امتحانات شیعه در آخرالزمان احادیث اهل بیت (ع) است.
ادامه مطلب
به نظرت میتونم امروز هیچ کاری نکنم فقط کتابمو تموم کنم؟ ۲۵۰ صفحه مونده. و منم خب از این طولانی بودنو کشدار بودنش خسته شدم. یعنی خودم لفتش دادم. دلم میخواد یکسره بشینم پاش. البته به شرطی که بفهمم. صبح تا ساعت شیش بیدار بودم. دفترم رو نوشتم و تمومش کردم البته چیز زیادی ازش نمونده بود چقدر خوشحالم انجامش دادما حیف بود خودم نداشته باشم. کتابمم جلو برم شیش خوابیدم فکر کنم ۹-۱۰ بود بیدار شدم دوباره. و خوندم تا الان. مخم یه دره خسته شده نمیکشه. خیلی اسم
... یکی از چیزهایی که حتماً در این خاطرات شهدا و خانواده‌ها و مصاحبه‌ها و مانند اینها باید در نظر گرفته بشود، این است که سؤال بشود، پرسیده بشود و آنها شرح بدهند که انگیزه‌ی این جوان چه بود که رفت، انگیزه‌ی این همسر جوان که راضی شد به رفتن شوهرش چه بود، انگیزه‌ی این پدر و مادر که این نهال را پرورش دادند و حالا دارند رها می‌کنند در راه خدا، در میدان جنگ، چه بود؛ انگیزه‌های اینها خدا بود، انگیزه‌هایشان رضایت الهی بود، انگیزه‌هایشان ذکر و نا
وقتی دیگر چیزی برای خلق کردن نداشتی، شاید آنگاه خویشتن را آفریدی...*
یه قصه بنویس با theme «ما نمی‌بازیم؛ یا می‌بریم، یا می‌آموزیم**»... و توش از قدرت واژه‌ها استفاده کن.
---------------------------------
* ترتیب socialization و individuation
** واژه‌ی باخت رو انکار نمی‌کنی! transformش می‌کنی...
---------------------------------
پ.ن.1: تمرینات کلاس ژرف، ترم آفرینش‌گر
دخترک چانه‌اش چین افتاد. لرزش خفیفی کرد و لبش پرانتزی منحنی رو به پایین شد. اشک از گوشه‌ی چشم‌های ریزش بیرون زد. مادرش را بغل کرد و گفت دلم تنگ شده. مادرش رو به بقیه کرد و گفت: "دلش برا باباش تنگ شده." همه آدم‌هایی که توی اتوبوس نگاهش می‌کردند، خندیدند. من بغض کردم. دلتنگی‌اش برایم آشنا بود. بابا که دیر به دیر به خانه می‌آمد، احساس سنگینی روی سینه‌ام می‌نشست. نه نوازش و نه سرزنش مامان دوای دردم نبود. به زور و لجبازی چارپایه‌ی سبز و پلاستیکی
«هر گاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد، تو او را خراب کردی.خدایا! به هر که و هرچه دل بستم، تو دلم را شکستی.عشق هر کسی را که به دل گرفتم، تو قرار از من گرفتی.هر کجا خواستم دل مضطرب و دردمندم را آرامش دهم، در سایه‌ی امیدی و به خاطر آرزویی، برای دلم امنیتی به وجود آورم، تو یکباره همه را بر هم زدی و در طوفان‌های وحشت‌زای حوادث رهایم کردی، تا هیچ آرزویی در دل نپرورم و هیچ خیری نداشته باشم و هیچ‌وقت آرامش و امنیتی در دل خود احساس نکنم.تو این چنین
همه‌مون پس ذهنمون داریم می‌سنجیم، حتی ماهایی که انکار می‌کنیم..
اصولاً من در روابطم به لذّت متقابل پایبندم. یعنی وقتی احساس می‌کنم طرف مقابل، به اندازه‌ای که من از مصاحبتش لذت می‌برم، ازم لذت نمی‌بره، سریعاً راه رو برای انتخاب‌های دیگه‌ش باز می‌ذارم.
اما اینکه با دست پس می‌زنی و با پا پیش می‌کشی، خیلی حال‌به‌هم‌زنت می‌کنه، عزیزم.
.
کلاً ۴ تا پی‌ام بود. خیلی گاوی. :)
 
...عَنْ شُعَیْبٍ الْعَقَرْقُوفِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها» إِلَى آخِرِ الْآیَةِ. فَقَالَ: «إِنَّمَا عَنَى بِهَذَا إِذَا سَمِعْتُمُ الرَّجُلَ الَّذِی یَجْحَدُ الْحَقَّ وَ یُکَذِّبُ بِهِ وَ یَقَعُ فِی الْأَئِمَّةِ فَقُمْ مِنْ عِنْدِهِ وَ لَا تُقَاعِدْهُ کَائِناً مَنْ کَ
چهارسال دانشگاه و توی خوابگاه زندگی کردن بزرگترین درس های زنرگیم رو بهم داد من میتونم از صفر صفر شروع کنم میتونم روی پاهای خودم بایستم وقتی هیچ کس کنارم نبود و با تمام وجود تلاش کردم اشتباه نکنم برای رهایی از تنهایی هرکاری نکنم والان ثمره ان روزهایم سکوت صبری است که امشب به ان رسیدم او نمی دانم وقتی کنارم می ایستد وضو گرفته و نگاهم میکند و طعنه نداسته هایم را می زند هیچ حسی در من به وجود نمی اورد به جز حس پست بودنش وقتی میگویم نمازت دیر شد می
عنوان مقاله : چهل حدیث نورانی درباره دوری از انکار و ردّ احادیث منسوب به اهل بیت
موضوع : تمحیص و فتن آخرالزمان
نویسنده: -
نوع فایل : pdf
تعداد صفحات : 18  
آیا می‌داتید یکی از امتحانات شیعه در آخرالزمان احادیث اهل بیت (ع) است.
ادامه مطلب
جنس خستگی هامو کسی این روزا متوجه نمیشه. کسی نمیفهمه چقدر احتیاج به محبت دارم و چقد ازین نیاز فراری ام. امروز صبح روی نیمکت نشسته بودیم سرد بود به فاطی گفتم بغلم کن. وقتی دستاش دورم حلقه شد حس کردم بیشتر سردم شد. جنس بغلشو دوست نداشتم .خودمو از لای دستاش بیرون کشیدم و سرمو تکون دادم گفتم نه این بغلی نیست که من بخوام. فاطی سرشو تکون داد با جیغ گفت : خب بتخمم. چند نفر کناریمون خندیدن زهرا عصاشو به نشونه زهرمار تکون داد واسشون و من داشتم فکر میکردم
 هیچ حادثه ی وقوع یافته یی را ضمن مردود شمردن انکار نمی کرد و وهم حادثه ای دلخواه را هرگز به جای حادثه ی وقوع یافته ی نادلخواه نمی نشاند بلکه هر دو صورت را پیش روی تخیل فعال می آورد و به مقایسه ی آنها می پرداخت و در این همیشه عبرتی بود.
دوست دارم اینجا از حس های خوب بنویسم ، از پیشرفت ها ، از امید و از همه ی چیز هایی که دوست دارم ثبت بشن . چون خاطره های  بد و حس های منفی نه می مونن نه ارزش دارن که بمونن .
اما هر روز صبح سر کار ، توی وقت صبحونه یکم وقت دارم تا بنویسم و اون موقع هم خسته ام و هم ناراحت از این که چرا کارمند شدم و از اون بدتر چرا با آدم هایی پر از عقده و انرژی منفی همکار شدم . یعنی ترجیح میدم با کسی حرف نزنم ، صfح ها به کسی سلام گرم نکنم ولی انرژی منفی اونا رو دریافت نکنم .
د
نمیفهمم آدمایی رو که فقط یه نظریه تو ذهنشون دارن و همون رو به همه تحمیل میکنن.و یه خورده فکر نمیکنن ممکنه افکار دیگه، نظریات و اخلاقیات دیگه ای هم توی دنیا وجود داشته باشه.اصرار مداوم و خود بزرگ بینی شدید و قبول داشتن بی چون و چرای خودت و پیچیدن یه نسخه برای همه همونقدر مسخرس که کار دیگران رو بی ارزش کنی برای اینکه خودت بهش نرسیدی!
نمیدونم کی قراره این رفتار رو ریشه کن کنیم و برای فرداهایی که همه رو برای دنیایی قشنگ تر آماده کنیم.دنیایی که نه
دقت کردین بعضیا حق الناس رو فقط اونجایی حق الناس می دونن که میلشون بکشه؟
طرف سر 200تومن پول سه ماهه اصرار می‌کنه که بریزه و ما انکار که بابا سوغات از طرف ما حساب کن اون زعفرونا رو بی‌خیال، میگه حق الناسه:/
همین فرد آتیشی بپا کرد چند سال پیش که هنوز دلم از شعله هاش می سوزه ولی حواسش به حق الناس نیست...
از هرچه فکر کنه بیشتر واسطه ی گره به کار ما خوردن شده
ملغمه. آش درهم‌جوش از هزار چیز منافی و متناقض در یک لحظه، در یک غزل. تماما در حال انکار خویش. ملغمه‌ای از حسِ گناه و سرزنش خود. کنایه به معشوق. ناله از دل از کف‌رفته، نهیب بر ستمگری معشوق. ستایش خود، ستایش معشوق و جسم و کوویش و هرچه که به او مربوط است...
تقریبا در همه جای دنیا مطالعات روانشناسی روی عشق نوجوانان بسیار کم انجام شده است. به نوجوانان به گونه ای نگاه می شود که انگار هنوز کودکی هستند که دهانشان بوی شیر می دهد؛ اصلا آنها را چه به عشق و عاشقی!
پدر و مادرها دلشان نمی خواهد نوجوانشان به این زودی ها در وادی عاشق شدن بیفتد و با جنس مخالف ارتباط داشته باشد. اگر هم متوجه احساس عاشقانه فرزندشان شوند تلاش می کنند آن را انکار کنند یا جلوی هر گونه رابطه ای را بگیرند اما این انکار و اجبار خطرناک
شیخ اشراق در خاتمه ی کتاب «حکمة الاشراق» مدعی می شود ، کتابش را فرشته ای بر او وحی و القاء کرده است. البته ایشان اضافه کرده ، هرکس مطالب کتاب من را انکار کرد خدا از او انتقام می گیرد ! 
ترجمه متن شیخ اشراق : «ستارگان هفتگانه در برج میزان گرد آمده بودند که نوشتن این کتاب به پایان آمد. این مطالب را جز با اهلش یعنی کسانی که راه و رسم مشائیان را پیموده و عاشق نور خدا شده اند در میان مگذارید. علاقه مندان این مطالب باید پیش از پرداختن به آن چهل روز ریاض
ترس از تنهایی ...

یه روز یه کسی
گفت: صحبت های خود کوته کنید
پند را در جان و در دل ره کنید
گر کمالم با کمال انکار نیست
ور نیم این زحمت و آزار چیست؟
اگر فکر میکنید با شماست و میخواین مشارکت نکنید سخت در اشتباهید 
شما صحبت های خود را بکنید
ببینید عمو چقدر خوب میگه:
دریافت
+ دختر میفهمی یعنی چی؟؟این یعنی اعلام جنگ!
- من می تونم و مجبورم که تحمل کنم:)نمی دونم چه اتفاقی میفته و چقدر این من داغون رو می خوان داغون تر کنن اما به هیچ وجه از حرفام کوتاه نمیام ، به هیچ وجه ، گفتم که شروع کنم تا تموم نکنم اروم نمیشم....نه تنها سست نمیشم که با تک به تک کلماتتون با اینکه نابود میشم اما قدرت و انگیزه میگیرم :)آخرش اینه بگین از این خونه برم ، میرم به خدا که میرم.....چه اهمیتی داره که بهم میگه نفهم که میگه درک این کتاب ها رو ندارم و میگ
از نظر من هرکسی تو زندگیش یه قهرمان داره. بعضیا پیداش میکنن، بعضیا فرصت شناختشو از دست میدن و بعضیای دیگه هم وجودشو انکار میکنن. من جزو دسته اولم. کسی که قهرمان زندگیشو پیدا کرده و احساس خوشحالی میکنه. با اینکه خیلی اوقات ناراحت،خشمگین یا بی منطق میشم اما باز یه چیزی ته قلبم خوشحال نگهم میداره. چون میدونم هرچی بشه اون پشتمه. دستمو میگیره.تنهام نمیزاره و باهام حرف میزنه. وقتیاییکه تاریک ترین و بزگترین اسرار زندگیم داشتن روحمو میخوردن تنها کس
امروز ۸ صبح به ناچار و از اونجایی که عزیزان ترم بالایی به هیچ عمومی ای رحم نمیکنن رسیدم به ورزش پینگ پنگ!
داداشا و خواهر و بابا و مادر و حتی تر ماتی گفتن که تشکیل نمیشه ‌...اما من با تمام قوا به این برف و بوران رفتم باشگاه...
و ۱۰ دقیقه نشستم...رفتم پیش مسئول سالنا گفتم ما امروز کلاس داشتیم و استاد نیست و ما اومدیم و فلان...حالا صد نفرین ودعا به دروغم که خودمو جمع بستم و الله به سر شاهد که من بودم و سایه محترمم...!
ایشونم خندید که ترم چندی دختر جان؟
گ
تقریبا در همه جای دنیا مطالعات روانشناسی روی عشق نوجوانان بسیار کم انجام شده است. به نوجوانان به گونه ای نگاه می شود که انگار هنوز کودکی هستند که دهانشان بوی شیر می دهد؛ اصلا آنها را چه به عشق و عاشقی!
پدر و مادرها دلشان نمی خواهد نوجوانشان به این زودی ها در وادی عاشق شدن بیفتد و با جنس مخالف ارتباط داشته باشد. اگر هم متوجه احساس عاشقانه فرزندشان شوند تلاش می کنند آن را انکار کنند یا جلوی هر گونه رابطه ای را بگیرند اما این انکار و اجبار خطرناک
 وسط روز یک متن بلند بالایی نوشتم در مورد وقاحت همکارم و عدم اقتدار خودم, ولی شلوغی کار فرصت کامل کردن و پست کردنش رو بهم نداد.
الان هرچند از خشمم کم شده ولی اضطراب یکی از جلساتم رو دارم, بعد از رسیدن به خونه فکر کردم که دست بردارم از این فکر ایده آل که مسائل کار و خونه رو قاطی نکنم, من اضطراب داشتمو نمیتونستم انکارش کنم, ولی میتونم به خودن فرصت بدم که باهاش کنار بیام که یواش یواش ته نشین بشه که هی پرتش نکنم دورتر و اون درست عین بومرنگ محکمتر برگ
این روزها خیلی ذهنم شلوغ بوده... خسته ام... ذهنم خسته است... دلم می خواهد چند روز سکوت کنم... مراقبه کنم... با هیچ کس حرف نزنم... حرص هیچی را نخورم... قضاوت نکنم... به گذشته و آینده فکر نکنم... غرق همین لحظه اکنون بشوم... پشت پنجره بنشینم و چشم بدوزم به آسمان... به ابرها... چشم بدوزم به درخت موی همسایه که دوباره دارد برگهایش سبز می شود... دیگر انگار ظرفیت گفتن و شنیدن ندارم... دو تا کبوتر کنار هم نشسته اند روی لبه ی دیوار... شاخه های درخت هم در دست باد می رقصند... ه
۱:حرف زیاد است. زیاد. 
۲:دلم برایش سوخت! گویا دیرش شده بود و داشت کاغذ به دست میدویید تا ما را دید خجالت کشید و گام هایش را عادی کرد. سعی میکنم ادم ها را از روی قد و هیکلشان قضاوت نکنم و به اخلاقشان بها بدهم. کاش ابتدا روح و صیرت ادمها را توی چشممان میخورد و بعد شکمشان! 
#حدیث_مهدوی 
امام حسین(ع)
«اما ان الصابر فی غیبته علی الأذی و التکذیب، بمنزلة المجاهد بالسیف بین یدی رسول الله صلی الله علیه و آله».
«کسی که در زمان غیبت به آزار و انکار دشمنان صبر کند همانند کسی است که در محضر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم جهاد کند».
کمال الدین صدوق/ ص317
دقت کردین چن وخته من رد دادم؟
خیلی پستام داغون شده!
همش مزخرف میگم!
یکم دیگه..
کم مونده..
خب تحمل کنین
...
:|
اصن همینه که هس !
و نمیدونم چرا همش فک میکنن من از اوشون بزرگترم؟!
و چراهایی که بازم نمیدونمشون!
و راستی..
این دل تنگیایی که بهم فشار میاره و اینجا تخلیه میکنمو میشه انکار کنین؟!چیزِ مهمی نیست!و به اون شخصِ خاصی که شما فک میکنین ربطی نداره!
:)
شب خواب دیدم یه نیسان‌آبیِ بالگرد به دیوار همسایه روبه‌رویمون خورد. چند آدم و کلی حیوون بیچاره آسیب دیده بودند. مرغ، اردک، گربه، سگ، گوسفند و ...، [بالگردِ حملِ حیوون بود!] هی از من اصرار که زنگ بزنید دامپزشک، از بقیه انکار. اورژانس دامپزشکی میخواستم زنگ بزنم، شماره‌شون رو نداشتم. به یه دامپزشک هم زنگ زدم گفت متاسفم، همکارهام نمی‌خوان بیان. 
ایا نمیدانستیم که از پس ان رودخانه ی دوزخی غمبار دیگر هرگز همدیگر را نخواهیم دید ؟
ما همدیگر را گم کردیم
و یک سال بعد تو مرده بودی.
 
فکر میکنم اشتباه است که انسان با خداحافظی کوتاهی به جدایی بی نهایتی دچار شود.
خواندم که روح تواند گریزد چون جسم مرد
روح نمیمیرد .
گفتن به امید دیدار برای انکار جداییست ،
ادمها خداحافظی را اختراع کردند زیرا فکر میکردند بی زوالند.
مهجوریت قرآن عمدتا زمانی اوج گرفت که اکثر امت پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله)، ثقل دیگر همراه قرآن - که نص متواتر ثقلین، قرآن و عترت پیامبر (صلی الله علیه و آله) را جداناشدنی از یکدیگر معرفی کرده - را انکار کردند و کنار گذاشتند و خانه نشین کردند و از حقیقت قرآن، نوشته ای ماند در دست ظالمین و لاعبین بنام اسلام و غاصبین خلافت از هزار و اندی سال قبل تا امروز که حقیقت عظیم دانش قرآن را از صاحبان معصوم قرآن انکار کرده، و کتاب پیامبر خاتم را در حد عق
هر زمان که به او می اندیشم، ناخودآگاه جریان عجیبی در رگهای انگشتانم پدیدار میشود که فرمان میدهد قلمی به دست بگیرم و درباره او شروع به نوشتن کنم؛ برای او که همه زندگی من است. او برای نخستین بار در قالب یک فرشته در زندگیِ تاریکِ من درخشید و تأثیر انکار ناپذیری بر ذرات جان و تنم گذاشت. تأثیری که تا پایانِ زمان ادامه دارد؛ او برای من اولین زن و آخرین زن بود...
شب جمعه است
ارباب هوایت نکنم میمیرم...
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
ارباب
تو خودت قول بده کرببلا می بری ام
شب لیله الرغائب خدا کنه قسمت و دعوت...

پ ن:
شهریور ماه سال گذشته(1396)در صحن با صفایت بودم...دلم اونجاست هنوز...جامانده...خوش ب حال دل من مثل تو دارد آقا...
دلتنگ کرببلایم. ..
آخر سال پر حادثه و پر اتفاق و پر خرجی رو از جهات گوناگون میگذرونم...
برای اینکه وا ندم و نگرانی هام رو به خانواده منتقل نکنم و بتونم نگرانی های جدی همسرم رو هم به آرامش تبدیل کنم نیاز به نورانیت و توکل بیشتری دارم...
التماس دعا از همه کسانی که اینجا  رو میخونن...
 
چی میشه اگه زندگی یه فیلم باشه کارگردانش یه کات بده بگه بد بود از اول میگیریم ؟ 
چقدر خوب میشد 
چقدر دلم اینو میخواد 
چقدر دوست دارم برم از اول ...برم ببینم چی درست نبوده ،
قول میدم دیگه تکرار نکنم بلکه این سکانس خوب از آب دربیاد ...
 
در انتظار پنجشنبه، حکایت این چند روز منه.
دارم سعی می کنم به این فکر نکنم که پنجشنبه وقتی تموم بشه، باز تا یه مدت زندگی روال عادی رو در پیش میگیره.
البته شاید اومدن نی نی جدید، که اوایل اردیبهشت میاد، کمی حال و هوای این روزا رو عوض کنه .. اسمش هم آریا. کاشکی موهاش فر باشه!
دو راهی از اونجا شروع میشه که عاشق میشی و عشق رو تو چشماش میبینی و اون عاشق بودنش رو انکار میکنه. کاش حالم بدون عشق هم به همون خوبی میموند. کاش بدون عشق هم همون حس سبکبالیِ راه رفتن رو ابرا رو داشتم. اونوقت همه چیز رو میسپردم به زمان و به هر جمله ام فکر نمیکردم و گند نمیزدم به همه چیز...
با خودم قرار گذاشته ام تکه ای از وجودم را زنده زنده دفن کنم. 
با خودم قرار گذاشته ام واژه دعا را از فرهنگنامه دلم حذف کنم.
با خودم قرار گذاشته ام همه وقت و توانی را که برای تحقق رویایم صرف می کردم برای فراموشی رویا بگذارم.
با خودم قرار گذاشته ام که از خودم و از این همه تنهایی و ناتوانی به اولین مقصد ممکن بگریزم.
با خودم قرار گذاشته ام بر سر گوری که هر لحظه مرا در خود فرو می کشد اشک نریزم.
با خودم قرار گذاشته ام ادای زندگی کردن را دربیاورم.
با خودم
وقتی با خودم فکر میکنم که یه زمانی من و خواهرم با آهنگ «عمرا اگه لنگه‌ام را پیدا کنی» شادمهر عقیلی، فاز می‌گرفتیم و هِد می‌زدیم و فکر میکردیم که خیلی باحالیم؛ دلم میخواد هیچوقت دیگه با خودم درباره گذشته فکر نکنم.
دختر، گذر زمان عجب چیز عجیبیه!
بدم میاد از تنبلیم ،از تن پروریم ،صبح تا شب پای یه گوشی فقط وقت تلف کردن !!!!باید جلوی خودمو بگیرم با گوشیم کار نکنم ،به زندگیم برسم اتاقمو مرتب کنم واسه فاینالم بخونم ،درس های عقب افتاده رو جبران کنم لباسامو مرتب کنم ،ناسلامتی عیده ها ،اه لعنت به تنبلی ...این بود چیزی میخواستم ؟؟؟
ینیا دلم‌میخواد خودم دس کنم دندونمو از جا بکنم ‌بعد بیوفتم به جون لثه هام ...عین بچه کوچیکا که تازه میخوان دندون دربیارن این لثه های من میخارن و بعد تر اینکه اون دندونی که عصب کشی کرده بودم هم بازیش گرفته میگه عه؟لثه ها اذیتت کنن من نکنم؟مگه میشه ؟ مگه داریم؟!!!!
الان توی اتوبوس دختر اومد بالا قشنگ اِنگار تی شرت و شلوار جین پوشیده! لعنتی من یه لحظه نگاهم افتاد بهش چرا اینقدر پفیوز ( خوشگل) هستند اینها من احساس زشتی مضاعف میکنم در مقابل شون! بهتر سرن پایین باشه و نگاه نکنم و سرمو با گوشی گرم کنم
دُمِ خروس را باور کنم یا قسم حضرت عباس را!!!
به نظر شما این ضرب المثل حکایت از چه دارد و به چه اشاره می نماید؟
 
..............................
بله،این حکایت بیانگر این است که یه سری مدارک و شواهد روشن،واضح ، غیر قابل انکار و محکمه پسند وجود دارد که به هیچ راه و روشی نمی شود حقیقت را انکار،کتمان و ماس مال کرد...
هرگونه کوشش واقامه دلیل و برهان، و قید قسم و آیه ؛کفایت امر نمی کند.به عبارتی فاعل یا باید سکوت کند و یا دست از انکار بردارد و سر به زیر افکند و به ندای و
از مترو که پیاده بشوم، یک پیاده روی نسبتا طولانی، یک مسیر سنگفرش شده که از پارک(زمین بازی کودکان) می گذرد و عرض یک کوچه را باید طی کنم. اگر از curfew جا مانده باشم، باید با قدم های بلند و سریع مسیرم را طی کنم. اگر وقت به اندازه کافی داشته باشم، هوا خنک باشد، فردا امتحان نداشته باشم، با قدم هایی آرام و بی خیال راه می روم. بعضی وقت ها، حتی برمی گردم و با احتیاط پشت سرم را چک می کنم. اگر کسی نبود، زیر سایه ی درخت های توت که بالای پیاده رو را سقف سبزی بسته
درست بعد از گذشت 6 ماه نه تنها یادم نرفته، سیر از دیدار نیستم، برای مسافرت های دیگری برنامه ریزی نکرده ام، بلکه همه اش با خودم دو دو تا چهار تا می کنم ببینم می شود بزودی باز هم عازم کربلا شوم!؟
فکر می کنم کم گذاشته ام،
شاید هم دلتنگی را بهانه کرده ام،
اصلا شاید دردی دارم که درمانم تویی امام حسین جانم!
بین تمام خبرهای شبکه ی خبر، هنوز واژه ی عتبات دانشگاهیان را خوب می بینم و خبرش را می خوانم و دلم می لرزد و وسوسه می شوم و یک آن، ترس تمام وجودم را می
دارم تمام سعی‌م رو میکنم که حتی اسمش رو هم سرچ نکنم و افسار افکار و احساسات‌م رو ندم دستش. به هرحال همیشه باید برای بدترین چیزها آماده بود.انتظارِ کشنده‌ای‌یه رو دارم تجربه میکنم.میدونم آخرش هم چیزی میشه که تو میخوای اما کمکم کن. خیلی.
این پوستر برای زمانی هست که علی مطهری اینقدر عیان اصلاحطلب نشده بود و از طربق لیست اصولگرایان وارد مجلس نشده بود
دقیق یادم نیست که چه اظهار نظری منجر به این پوستر شد اما اگر اشتباه نکنم مربوط به استیضاح وزیر نفت احمدی نژاد بود
بی دلیل غمگینم. ...
دستم به کارام نمیره زیاد ، بی حوصله انجامشون میدم. دلم میخواد گریه کنم. دلم میخواد بخوابم. فقط بخوابمو به هیچی فکر نکنم. چرا دوباره اینجوری شدم. دلم نمیخواد روزمو از دست بدم. شاید باید خودمو مجبور کنم تا کار کنم. با این حال نمیدونم میشه یا نه... فکر نکنم. کاش مثل روزای خوبم بودم روزایی که با شوق کار میکردم و لحظه ای رو هدر نمیدادم.اما الان وسط این وضعیت مزخرفم. که حتی نمیتنم از جام پاشم. فقط احساس میکنم هیچی نیستم احساس میکنم همه
انواع سند به دو نوع تقسیم می‌شود: سند رسمی‌ و سند عادی. منظور از سند رسمی، ‌سندی است که در اداره‌ی ثبت اسناد و املاک یا دفاتر اسناد رسمی‌، یا در نزد سایر مأمورین رسمی‌ در حدود صلاحیت آن‌ها بر طبق مقررات قانون تنظیم شده باشد. سند عادی هر نوشته‌ معمولی است که به نحوی می‌تواند بر وقوع امری دلالت کند که با اثبات آن حقانیت کسی که به آن استناد نموده ثابت می‌گردد. اسناد عادی در دو مورد اعتبار اسناد رسمی ‌را پیدا می‌کنند: ۱- در صورتی که شخصی که س

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها